اگر به نقشه اقتصادی جهان نگاهی بیندازیم. طوری طراحی شده است که انگار، تقسیم کاری، در سطح جهانی صورت گرفته است. در شرق این نقشه، کشورهایی مانند چین، تولید کالا انجام می دهند و در غرب کشورهایی مانند آمریکا، تولید خدمات. اما این تقسیم بندی را چه کسی انجام داده است. می توانیم به این موضوع در سطح کوچکتر مانند یک کشور و یا یک شهر و خانواده، ببینیم. معمولا کسی که کاری را با مهارت بیشتر در زمان کمتر و هزینه پایین تر انجام می دهد. آن کار، به آن شخص، سپرده می شود. چین با داشتن، نیروی انسانی فراوان ، دسترسی به منابع زیرزمینی، قوانین کار کمتر و...برای تولید کالا محل مناسب تری می باشد. به عنوان مثال اگر ده واحد درآن سرمایه گذاری شود. می توان بیست واحد به دست آورد. که شاید این رقم در آمریکا دوازده واحد باشد. بنابراین تولید کالا در این کشور مقرون به صرفه تر است. در آمریکا هم به این شکل، با مهاجرت افراد نخبه و فراهم بودن بستر مناسب در این کشور، تولید خدمات مقرون به صرفه تر است. خدماتی در زمینه طراحی، مدیریت، بازایابی، برندینگ و...
مفهومی که موجب چنین تقسیم جهانی شده است. مفهوم مزیت نسبی می باشد.